ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

الهی همیشه بهاری زندگی کنی عزیزم

دخترکم عزیزم دیگه داره فصل بهار هم تموم میشه تواین فصل ،بهاری زندگی کردی شاد وخوشحال ،مثل بهار که باخودش طراوت وسرزندگی میاره وهمه جاروپراز شوروشوق و طراوت میکنه همه زندگی من وآقا رو باعطرت ووجود نازت با طنین دلنشین صدات که توی وجودمون غوغای شادی به پا میکنه پرکردی عزیزم نفسم دووووووووووووووووست داریم   اینم عکس ازدیدن شما به اولین باران بهاری زندگیت عزیزم آخرین روز بهار [این لباس خودم واست درست کردم] ثمین درحال تی وی نگاه کردن[قربونت بشم،چی نگاه میکنی عزیزم] لباس قشنگه من   خوشحالیم چون میخواییم بریم سرمزارمامانی تاب بازی که توعاشقشی همیشه همینطوری میخوابی عزی...
22 بهمن 1391

چهارماه شدن عزیزجونم

خانم خانما حالا دیگه چهار ماه شدی وکلی کاراوصداهای جدید انجام میدی زبون درازی میکنی باکنجکاوی به همه جا توجه داری اینم یه عکس قشنگ توباغ باباحاجی بقیه عکسارو حتما ببینیییییییییییید   ...
22 بهمن 1391

روز مادر

سلام نفس مامان امسال اولین سالی هست که من روز مادرروتجربه میکنم چقدرلذت داره مادرشدن وبدونی چشمایی که بهت خیره شدن وبهت نگاه میکنن دارن بهت میگن مامان روزت مبارک امروز باهم دیگه سه تایی رفتیم پیش مامانی نابهش این روزتبریک بگیم ،ثمینم هرسال روزمادر احساس خفگی بهم دست میده کاش مامانم بودکاش........ سرم را نه ظلم می تواند خم کند، نه مرگ، نه ترس، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم. . . • دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد، از تمام دستها بلندتر است . . .   • مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”هایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید. . . مادر یعن...
22 بهمن 1391

اولین مروارید زیبا

ثمینم اولین دندونت دراومد هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا پنج شنبه شب خونه آقاجون بودیم بهت آب میدادم که احساس کردم یه چیزی به لیوان میخوره اصلا فکرش نمیکردم دندون باشه آخه هیچ واکنشی نداشتی نه تب،نه غرغرو...... خداروشکراصلا اذیت نشدی باوجودی که میگن هرچی دیرتردندون دربیاد سخت تره                1391/08/25 پنج شنبه ...
22 بهمن 1391

اولین عید مخصوص ثمین سادات جون

سلام نفسم گلم عزیزم عشقم عمرم جونم قلبم امیدم جیگرم عسلم دخترم نازم ثمینم امروز عیدته ،عید سادات کوچولوی من چقدرخوشحالم چون امسال دوتا سید خونمون هست امسال برکت خونمون دوبرابر شده نه هزار هزار برابر عزیزم امسال کلی مهمون اومد که تواین چندسالی که عیدغدیر پذیرای مهمونابودیم بی سابقه بود طوری که هرسال شب قبل میرفتیم خونه مامان پروین برای تبریک عید به آقاجون وعمه جون وعموجونات وظهرروزعیدهم خونه آقاجونشون بودیم وپذیرای مهمون وبعدازظهرمیآمدیم خونه خودمون برای پذیرایی ازمهمونا ودوستای خودمون اماامسال شب عیدخونه آقاجونشون رفتیم ونشدروزعید کنارشون باشیم چون ازساعت 8:30 صبح که باباحاجی اولین نفری بود که اومد عیدی دخترنازمون ،کلی مهمون...
22 بهمن 1391

دلتنگی های مامان

سلام ثمینم عزیزم،قلبم،نفسم این اولین نامه مامان به عزیزمه الان ساعت یک ربع به شش صبح جمعه 19/12/90 وتوروی پام داری لالا میکنی عزیزم دلم برای مامانم تنگ شده      مامان جان تواین دنیا هیچ کس جزمامانت به فکرت نیست .نمی خوام ثمینم مثل من مظلوم بشی قلبم روحم برای مامانم می تپه دلم خیلی براش تنگ شده خوش به حالت که مامان داری مامان من خیلی خوب بود یه فرشته بود که حیف بود تواین دنیا باشه اماای کاش بود وتورومیدید کاش بودوتوروتوبغلش فشارمیدادت ،کاش بود وبوست میکردکاش بود.....میدونم اولین نفری بوده که تورودیده وبادستای قشنگش توروازخدا گرفته وبوسیدت وبعداومدی به این دنیا ثمینم عزیزم مامانی خیلی دوست داره خیلی ...
22 بهمن 1391

حرفای مادرانه

سلام ثمین من عزیزم الان درست ساعت 3:30 صبح روزدوشنبه 91/04/20 توالان خیلی نازکنارمن خوابیدی عزیزم قشنگم ازوقتی پابه این دنیا گذاشتی زندگی من وآقارو دگرگون کردی طوری که وجودمون قلبمون واسه توشده ثمینم نمیدونی چقدردوست دارم گاهی وقتا دوست دارم ازخوشحالی توبغلم فشارت بدم دوست دارم محکم بوست کنم امادلم نمیادآخه گناه داری نازنازی مامان وجودت به خونمون رنگ داده،قبل ازاینکه بیای فکرمیکردم چطوری ازت نگهداری کنم آخه من که مامان ندارم بهم یاد بده چکارکنم ،چطوری شیرت بدم ،مواظبت باشم اماوقتی اومدی انگارهمه چی رو هم باخودت اوردی طوری که گاهی اوقات خودم می موندم که من ایناروازکجایاددارم ثمینم عزیزم خیلی فکرابرات دارم دوست دارم یه دخ...
22 بهمن 1391

یلدات مبارک نفسم

امسال اولین شب طولانی عمرته عزیزم امسال مثل هرسال اول رفتیم خونه باباحاجی وبعدخونه آقاجون شیطون بلا کلی فضولی کردی،همش خودت می انداختی رومیزشام و........... اونقدرشیطنت کردی که خیلی زودخوابت بردوبعداز یه چرت کوتاه دوباره روزازنو                    ...
21 بهمن 1391

شیرخوارکوچولوی ما

عزیزم قشنگم سوم آذرهمایش شیرخواران حسینی بود،خدایا شکرت خداجونم ازت ممنونم به خاطر فرشته کوچولومون امسال چون شما یکمی سرماخورده بودی وهمش عطسه میزدی واسه مراسم تاسوعاوعاشورا نشدجایی بریم قشنگم انشاله سال دیگه جبران میکنیم بقیه درادامه مطلب   ...
21 بهمن 1391